قالب سبز


قاصدک،قاصدک...هان!چه خبر آوردی؟!
 خُذْ بِقَلْبِي إِلَى مَرَاشِدِي...ودلـــــــــــــم را به نقطه اي که خيرم در آن است متوجه ساز .
لوگو دوستان

یکی مهربانیم را اشتباه گرفت دم نزدم!

یکی صداقتم را نادیده گرفت،سکوت کردم!

یکی غرورم را به بازی گرفت،نگاهش کردم!

از اینجا به بعد فهمیدم،دنیا جاییست که اگر مثه بقیه نباشی له میشوی!

خواستم مثه بقیه باشم،گفتند تو «خوب باش»!

خدایا ببخش!!!

اما بندگانت دیگر برایم فرقی نمی کنند،من عوض شدم تا بدانند اگر خوب بودم،وظیفه ام نبود ؟ معرفت داشتم....!

[ دوشنبه بیست و سوم مهر ۱۴۰۳ ] [ 22:48 ] [ زینب جون ]

اولین روز دبستان بازگرد
کودکی ها شاد و خندان بازگرد
بازگرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسبهای چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن ماناترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پندآموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد و چاپلوس
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشگکی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز و سرمای شدید
ریزعلی پیراهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفترها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی بابا روی برگ
همکلاسی های من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید
همکلاسی های درد و رنج و کار
بچه های جامه های وصله دار
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می شد باز کوچک می شدیم
لااقل یک روز کودک می شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچ ها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یادت به خیر
یاد درس آب و بابایت به خیر
ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشق ها را خط بزن

[ سه شنبه دهم مهر ۱۴۰۳ ] [ 21:37 ] [ زینب جون ]

.: Weblog Themes By GreenSkin :.

درباره وبلاگ

هرگز دردی را که نچشیده ای مسخره نکن


خدايا!

آنگونه زنده ام بدارکه نشکند

دلي از زنده بودنم.

و آنگونه بميرانم که به

وجد نيايد کسي از نبودنم.
برچسب‌ها وب
امکانات وب